مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

عشق من و بابایی

40 روزگی

سلام.مامانم امروز 40 روزت تموم شد.مبارکت باشه مامان.جند روزه شکمت درد داره.خیلی درد میکشی.امروز خیلی گریه کردی اروم نمیشدی و شیر نمیخوردی مامانم با تو گریه میکرد.الهه دورت بگردم.نذر کردم زود خوب شی ...
25 مهر 1392

سرما خوردگی

سلام.عزیز دل مامان پسرکوچولوی مامان و بابا.چقدرمادوست داریم.خدا حفظت کنه.عزیزم 5 روزه که سرما خوردی.اصلا حال نداری.ما هم بدتر از تو.کاش به این زودی سرما نمی خوردی.خیلی نذر کردم زود خوب شی.انشالله اخرین سرما خوردگیت باشه.من طاقت ندارم.داروهاتم نمی خوری.هر دفعه سر دارو خوردن مکافات داریم ما.هزار تا بل میارم سرت تا قورت بدی.نگه میدی ته گلوت قرقره میکنی دیروز خونه ی مامان جون دراو پرید گلوت.داشتی جلوی چشام .......................... حتی نتونستم از جام بلند شم احساس میکردم فلج شدم.بابا هم هی میزد پشتت مامان جون فوت میکرد تو صورتت.انگار نه انگار.دیگه ما رو اینجور نترسون.همه بی حال افتادن 1 طرف.خودتم که خوابت برد.من فربونت برم. اینارو بی خیال.با...
23 مهر 1392

یک ماهگی

سلام.هورااااااااا.پسرم 1 ماهه شد.من قربونت برم.ماه پیش تو این ساعت تو بیمارستان بودیم. وایییییییی.چقدر زود گذشت.عشف مامان امروز بردیمت بهداشن.وزنت از سه کیلو و پنجاه گرم شده چهار و نیم کیلو.گفتن 500 گرم بیشتر وزن گرفتی که عالیه.از بس که پسرم شکمو هستش.فقط دهنش بازه دنبال قاقا میگرده.قدت از 47 سانت شده 51 سانت.دور سرت از 34 سانت شده 37 سانت.ماشالله چشم نخوری ایشالله.خدایا شکرت.خدا خیلی مهربونی. اونجا همه دورت جمع شده بودن می گفتن چه خوشگل و سفید.شبیه نوزاد نیست و خیلی تر و تمیزه.پسمل من خیلی نازه. امروز برات ماهگرد گرفتیم بابا برات کیک گرفته بود.تو هم فقط گریه میکردی ...
16 مهر 1392

29 روزگی

سلام پسر گل و خوشگلم.من فدای اون چشای خوشگلت بشم.امروز 29 روزته.2 روز مونده یک ماهه شی.امروزخیلی خوابیدی.دلم برات تنگ میشه.میرم فیلمات و میبینم کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه کنارم هستی و بازم بهونه هام و میگیرم می گم وای چقدر سرده میام دستات و میگیرم یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم ز اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با تو محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارام روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم روز بیست هشتم روز بیست و نهم     ...
14 مهر 1392

26 روزگی

سلام عزیزم دلم.الهی من دورت بگردم.هر روز داری بزرگتر میشی.همه میگن خیلی باهوشی.از هفته ی اول میتونی گردنتو نگه داری.دیروز بغلم بودی هی گردنت صاف نگه میداشتی به راست و چپت نگاه میکردی.دلم برات ضعف می رفت.دو روز پیش مامان جون رفته بود بیرون.برای اولین بار پوشکتو عوض کردم هی باهات حرف میزدم که گریه نکنی برای اولین بار برام خندیدی.انگار دنیا رو بهم دادن.بعد اون سه چهار بارم خندیدی.امروز به مناسبت افتادن حلقه بابا جون مهمونی داده بود خیلی خوش گذشت.تو هم خیلی پسرخوبی بودی.بازم خندیدی.وقتی باهات حرف میزنیم از خودت صدا در میاری انگار میخوای جواب بدی.عاشقتم عزیز دلم.ماشالله به گل پسرم. اینم عکسای امروز: دلمه ی مامان جون که محشر میشه ...
13 مهر 1392

عکسای دلبرکم

سلام.امروز باهات قهرم.از صبح داری گریه میکنی.منم اعصابم خراب شده.وقتی گریه میکنی احساس میکنم من مقصرم نمیتونم ارومت کنم.ازت فاصله میگیرم.نمیدونم این احساس کی تموم میشه اینو تو خونه ی خودمون گرفتیم.شب بود و خواب نداشتی اینو تو بیمارستان وقت ملاقات ازت گرفتیم اینم داشتیم از بیمارستان مرخص میشدیم حال مامن خیلی بد بود.تو بیمارستان قیافتو کامل ندیده بودم اینو از حموم در اومده بودی تازه از بیمارستان رسیدیم خونه اینو بعد اینکه زردیت خوب شد گرفتیم.زیر دستگاه برنزه شده بودی شیر داده بودم و خوابونده بودمت دیدم صدای مارچ مورچ میاد اومدم دیدم داری انگشتت و میخوری ...
10 مهر 1392

22 روزگی

سلام عشق من.امروز 22 روزته.روز به روز شیرینتر می شی و ما بیشتر عاشقت میشیم.الانم بغل خاله جون نشستی داری بازی میکنی.روز یکشنبه 92/6/30 تو خونه مراسم گرفتیم همه اومدن دیدنت.اینقدر ساکت بودی.فقط یکبار شیر خوردی.الهی من قربونت برم که اذیتمون نکردی.ایتنم عکس قبل از مراسم. روز چهارشنبه 3 شهریور ختنت کردیم.خیلی روزای سختی بود.داشتم می مردم میدیدم زجر میکشی.ولی شکر خدا الان بهتری.اینو امروز تو خونه ی بابایی ازت گرفتیم هر کاری کردیم بیدار نشدی.   ...
7 مهر 1392
1